کار و فناوری فین هرمزگان

کار و فناوری فین هرمزگان

مقاله - نمونه سوال -طرح های اره مویی- انیمیشن - فیلم -طرح درس - فعالیت کارگاهی - رایانه - سرگرمی
کار و فناوری فین هرمزگان

کار و فناوری فین هرمزگان

مقاله - نمونه سوال -طرح های اره مویی- انیمیشن - فیلم -طرح درس - فعالیت کارگاهی - رایانه - سرگرمی

داستان جالب (تست شنوایی )

مرد سالخورده ای که احساس می کرد شنوایی همسر مسنش کم شده، برای گرفتن قرار ملاقاتی جهت تست شنوایی، به پزشک معالج تلفن کرد. پزشک پاسخ داد که م یتواند دو هفته دیگر همسر او را ببیند، به علاوه اینکه او خود می تواند یک تست ساده و راحت را از همسرش بگیرد که به پزشک برای دریافت عمق مشکل کمک خواهد کرد.


ادامه مطلب ...

سه داستان در مورد قضاوت عجولانه

سه داستان جالب و خواندنی در مورد قضاوت عجولانه افراد

توصیه میکنم حتما این سه داستان زیبا و جذاب رو بخونید تا خدایی نکرده شما روزی به سرنوشت افراد داستان مبتلا نشوید .

برای مشاهده این داستان ها اینجا کلیک کنید

داستان وزیر و پادشاه

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.

وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.



روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !

پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد...

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!!

داستان کوتاه انیشتین و راننده اش

انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند چرا که انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخنرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اصلی تشخیص دهند. انیشتین قبول کرد، اما در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند، کمی تردید داشت.
به هر حال سخنرانی راننده به نحوی عالی انجام شد ولی تصور انیشتین درست از آب درامد. دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت: سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد